به چشمی اعتماد کن که...
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد...
به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد...
و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد...
آخرین باری که سلین (جولی دلپی) و جسی (اتان هاوک) را در کنار هم روی پرده دیدیم، سال 2004 در فیلم «پیش از غروب» بود که در آن در پاریس بودند. این فیلم دنباله ای بر فیلم قبلی ریچارد لینکلتر یعنی پیش از طلوع بود که در آن سلین و جسی برای اولین بار یکدیگر را در وین ملاقات می کردند. سکانس پایانی «پیش از غروب» که 9 سال پس از «پیش از طلوع» ساخته شد، از عاطفی ترین سکانس های پایانی تاریخ سینماست.
اکنون یعنی 9 سال پس از پیش از غروب کارگردان سرنوشت کاراکترهایش را در فیلم پیش از نیمه شب دنبال می کند. در این فیلم جدید سلین و جسی را می بینیم که پس از 18 سال بودن در کنار هم و داشتن یک زندگی پرثمر مشترک حال در پاریس زندگی می کنند و صاحب دو دختر دوقلو هستند. فیلم از جایی شروع می شود که خانواده در تعطیلات در یونان به سر می برند و جسی تبدیل به یک رمان نویس حرفه ای شده و سلین هم یک فعال محیط زیست است که به تازگی یکی از طرح هایش وتو شده و درحال فکر کردن برای ایجاد تغییراتی در زندگی حرفه ای خود است.
در فضایی آرام
نیمه اول فیلم در فضایی آرام و مدیترانه ای می گذرد و روی میز غذای آنها سالادهای خوش آب و رنگ یونانی به چشم می خورد و کاراکترها مرتب درباره خودشان و داشته و نداشته هایشان حرف می زنند. البته لینکلتر کلاً کارگردان پرحرفی است و هیچ وقت اجازه نمی دهد دهان کاراکترهایش به مدت طولانی بسته بماند. اما این بار او مخاطب را خیلی عصبی نمی کند و در فیلم خود که به سبک فیلم های مسافرتی و وودی آلن ساخته شده، اجازه می دهد مخاطب کمی فرصت آرامش داشته باشد.درست از ابتدای فیلم با نکات ریزی درباره این زوج آشنا می شویم. مثلاً متوجه می شویم جسی همسر سابق خود را رها کرده و از او جدا شده تا بتواند با سلین زندگی کند.نتیجه و حاصل ازدواج قبلی او پسری به اسم هانک است که حالا در سنین نوجوانی به سر می برد و در شیکاگو زندگی می کند البته از آنجا متوجه این مسایل می شویم که هانک در بخشی از سفر جسی و سلین یعنی در همان ابتدای فیلم که آنها در فرودگاه کالاماتا هستند، برای خداحافظی به آنها می پیوندند. جسی هر چند زخم زبان ها وگوشه کنایه های سلین را بابت زندگی گذشته اش دریافت می کند اما واقعیت این است که فداکاری زیادی به خرج داده تا بتواند از آمریکا به اروپا مهاجرت کرده و با سلین تشکیل زندگی بدهد. او با این حال تلاش خود را می کند تا پدر بهتری باشد. اما خب همین باعث رنجش خاطر سلین می شود.
بی نیاز از توضیح
هاوک و دلپی که هر دو در نگارش متن فیلمنامه کمک کرده اند، هیچ یک در هیچ کدام از فیلم های دیگرشان نتوانسته اند در کنار هم بازی هایشان تا این حد که در سه فیلم مشترک خود با یکدیگر راحت کرده اند، راحت و روان بازی کنند.در پیش از نیمه شب، مثل دو فیلم قبلی مشترک آنها بهترین سکانس ها طولانی هستند، اما در این فیلم بر خلاف فیلم های قبلی دیالوگ ها کوتاه تر است علت آن نیز این است که جسی و سلین حالا یکدیگر را خوب می شناسند و نیاز به توضیحات اضافه برای درونیات خود ندارند.آنها به عنوان یک هدیه از طرف دوستان، این فرصت را می یابند تایک شب فقط خودشان، فارغ از دیگران و هیاهوها در کنار یکدیگر باشند و قدم زنان تا یک روستا از نزدیک محل اقامتشان بروند و غروب آفتاب را تماشا کنند. این سکانس تاکیدی بر ادامه داستان پس از داستان پس از غروب است.
تکرار یک سوال
پیش از نیمه شب بازگو می کند که چگونه این زوج پس از سال ها زندگی در کنار هم به نقاط ضعف و ترس های یکدیگر واقف شده اند و همین باعث می شود بتوانند توپخانه ای را علیه یکدیگر راه بیندازند و دست به تخریب هم بزنند. این نوع رفتارها می تواند رویاهای هر کسی را نابود کند. در پایان دو نیم قبلی لینکلتر این سوال مطرح می شود که روابط این نسل تا کی می تواند ادامه داشته باشد. در اینجا این سوالی است که کاراکترها در پایان از خود می پرسند.
این زن زیباترین زن بدون آرایش دنیا شناخته شد + عکس
زیباترین زن دنیا
کولگایت زیباترین صورت طبیعی بدون آرایش و بدون عمل زیبایی انتخاب شده بود و این مسابقه عنوانش زیبایی طبیعی از برنامه اورین در تلویزیون ای تی اف انگلیس بود.
عروسی در ایران قدیم
یکی از اعتقادات تهرانیان قدیم، در بختگشایی دختر، این بود که وقتی پنبه
زنی را به خانه میآوردند، و مشغول کار میشد، پس از مدتی که کار میکرد،
با تمهیدی از او میخواستند که دست از کار بکشد و برای صرف چای به داخل
خانه آید، در این زمان به سرعت دختر دم بخت را میآوردند و به طوری که پنبه
زن نبیند، دختر را از میان کمان پنبه زنی عبورش میدادند و اعتقاد داشتند
که به زودی زه کمان هنگام کار پنبهزن پاره میشود و به این ترتیب بخت
دخترشان هم باز میگردد.
سایت پاتوق۹۸ : یا عقیده دیگر این که هرگاه قرار بود، قصابی برای کشتن
گوسفند نذری به خانه همسایه رود، مادر دختر چادر دخترش را برداشته، نزد
قصاب میرفت و از او خواهش میکرد که پس از سر بریدن گوسفند، چادر دختر را
از توی روده آن عبور دهد. با این امید که وقتی دختر چادر را سر کرد، به
زودی بختش باز شود. البته دستمزد قصاب هم در این ماموریت جدا از پول یک کله
قند با ارزش بوده است.
کارهای زیادی در این زمینه انجام میشد که شرح مفصل همه آنها مدتها زمان
میخواهد که امکانش نیست، اما به قدر اشاره شنیدن آنها خالی از لطف نیست.
۱- سرکتاب باز کردن، مادر دختر بی خبر از او نزد رمال و دعانویس میرفت و از وی میخواست برای گشودن بخت دخترش یک سرکتاب باز کند.
۲- تکان دادن سفره عقد بر سر دختر.
۳- بردن دختر به حمام یهودیها و داخل کردن وی در خزینه و پس از خروج از
آن حمام دوباره بردن به حمام مسلمانان و شستن او از نجاست حمام یهودی.
۴- گذراندن چادر نماز دختر از روده گوسفند که شرحش گذشت.
۵- پیراهن مراد: تهیه پیراهن مراد از این قرار بود که روز بیست و هفتم
ماه مبارک رمضان که روز قتل ابن ملجم است، زنها آرایش میکردند و به مسجد
میرفتند (تهرانیها بیشترشان در مسجد شاه تجمع میکردند) و با پارچههایی
که از قبل تهیه کرده بودند، در بین دو نماز پیراهن مراد را میدوختند و
معتقد بودند که با پوشیدن این پیراهن کلیه حاجات آنها (از جمله بخت گشایی
دخترشان) برآورده خواهد شد. اگر کسی این پیراهن را که با پول گدایی دوخته
می شد، می پوشید تا سال دیگر حاجت و مرادش برآورده می شد. داستان از این
قرار بود که دختران دم بخت از روز اول ماه رمضان دور کوچه و محله ها به راه
می افتادند و از مردم گدایی می کردند و شب بیست وهفتم از صبح زود، چرخ
خیاطی ها را به مسجد سپهسالار می بردند و با پارچه سفیدی که از آن پول می
خریدند بین دو نماز ظهر و مغرب مشغول دوختن پیراهن می شدند و بعد از آن
زمان، پیراهن مراد را می پوشیدند.
۶- پلوی عروسی: پیر دخترها، قیمه پلوی میپختند و ته مانده پلوی عروسی را با آن قاطی میکردند و به فقرا میدادند که بختشان باز شود.
۷- حنای سر عروس: از حنای سر عروس به قدر یک فندق برمیداشتند و با رنگ و
حنا قاطی میکردند و سر دختر خانه مانده میبستند. مادران از حنای سر عروس
در مراسم حنابندان، به اندازه ای کوچک برمی داشتند و با نیت آنکه دختران
شان عروس شوند بر سر آنها می مالیدند.
۸- وارونه سر کردن چادر نماز.
۹- سبزه گره زدن که کمابیش امروزه انجام میشود. گره زدن سبزه در روز
سیزدهم فروردین از جمله رسومی بود که تمام دختران دم بخت به آن پایبند
بودند که حتی امروز نیز دیده می شود. دختران در این روز دو ساقه سبز را به
هم هفت گره می زدند و نیت و حاجت شان را بیان می کردند. در هنگام گره زدن
نیز دختران دلهره داشتند که مبادا گره پاره شود که در صورت پاره شدن، حاجت
شان روا نمی شد.
۱۰- گدایی کردن.
۱۱- توسل به اماکن مقدس مسیحی
۱۲- نذری مولودی. مادران تهرانی نذر می کردند که اگر دخترشان تا سال دیگر
شوهر کرد، در ماه ربیع الاول که ماه جشن، سرور، ضیافت و عروسی هاست، جشنی
به نام مولودی برای خشنودی حضرت زهرا(س) برپا کنند.
۱۳- باز کردن قفل: دختر و پیرزنی از خویشان قفلی را میبستند و سه، چهار
راه دورتر از خانه اش رفته پیرزن از مردی که اسمش محمد یا علی بود،
میخواست با کلید قفل را باز کند.
۱۴- آب هفت گری: آبی که مادر دختر یا کس دیگر از هفت دکان که نام شغل شان
به «گری» پایان مییافت، میگرفت (آهنگری، سفیدگری، زرگری، شیشه گری،
مسگری، ریخته گری و دواتگری) این آبها را در شیشهای جمع میکرد و روز
جمعه پس از غسل و دو رکعت نماز واجب آب را با جام باطل سحر بر سرش میریخت.
۱۵- بیرون کردن دختر از خانه.
۱۶- توسل به منار: در پای منار دختر خانه مانده شمع روشن میکرد.
۱۷- توسل به توپ مروارید: استمداد از توپ مروارید برای مردادخواهی،
ماجرای معروفی است که خود به تنهایی فضایی را برای حکایت میطلبد. فقط
اشاره شود که غیر از بست نشینی متهمین در مجاورت توپ مروارید برای فرار از
کیفر سیاسی و جرایم عمومی و موارد دیگر در دوران قاجاریه یکی دیگر از
کارکرد اعتقادی توپ مروارید، در میان تهرانیان توسل دختران بدان بود تا با
دخیل بستن به آن و عبور از زیر لوله توپ بختشان گشوده شود.توپ مروارید، توپ
مفرغ بزرگی روی دو چرخ بر بالای سکویی در میدان توپخانه (سپه سابق) قرار
داشت که دختران جهت بخت گشایی از زیر لوله توپ رد می شدند یا رویش سر می
خوردند و برخی نیز در کنارش دخیل می بستند و اشعاری را زمزمه می کردند. توپ
مروارید ماجراهای دیگری را نیز به خود اختصاص داده بوده که عده ای آن را
منتسب به غنایم جنگی نادرشاه می دانستند که از هند به شیراز و سپس به تهران
نقل مکان کرده. برخی نیز معتقد بودند این توپ، توپی است که در دوره صفویه،
شاهان صفوی از پرتقالی ها غرامت گرفته اند، اما تاریخ ساخت آن توپ که رویش
حک شده بود، زمان پادشاهی فتحعلی شاه قاجار را نشان می دهد.
۱۸- یکی دیگر از رسمهای تهرانیها در بختگشایی دختران و حاجتروایی،
گرداندن دختر خانه مانده به گرد حوضچه پساب دباغخانه بود. این رسم تا دوران
پهلوی هم که دباغخانههای تهران از داخل شهر خارج شده بود و به جایه
رزمآرا (فدائیان اسلام) حوالی فرحآباد منتقل گردیده بود اعمال میشد.